داستان عاشقانه

داستان عاشقانه

داستان و شعرهای عاشقانه

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 15
بازدید کل : 7638
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


عشق بی چون و چرا

روزی پسر غمگین نزد درختی خوشحال رفت و گفت : من پول لازم دارم

درخت گفت : من پول ندارم ولی سیب دارم . اگر می­خواهی می­توانی تمام سیب­های درخت را چیده و به بازار ببری و بفروشی تا پول بدست آوري .

آن وقت پسر تمام سیب­های درخت را چید و برای فروش برد . هنگامی که پسر بزرگ شد ، تمام پولهایش را خرج کرد و به نزد درخت بازگشت و گفت می­خواهم یک خانه بسازم ولی پول کافی ندارم که چوب تهیه کنم .

درخت گفت : شاخه­های درخت را قطع کن . آنها را ببر و خانه­ای بساز .

و آن پسر تمام شاخه­های درخت را قطع کرد. آنوقت درخت شاد و خوشحال بود. پسر بعد از چند سال، بدبخت­تر از همیشه برگشت و گفت: می­دانی ؟ من از همسر و خانه­ام خسته شده­ام و می­خواهم از آنها دور شوم ، اما وسیله­ای برای مسافرت ندارم .

درخت گفت : مرا از ریشه قطع کن و میان مرا خالی کن و روی آب بینداز و برو . . .

پسر آن درخت را از ریشه قطع کرد و به مسافرت رفت . اما درخت هنوز خوشحال بود .

شما چی دوستان ؟ آیا حاضرید دوستانتان را شاد کنید ؟ آیا حاضرید برای شاد کردن دیگران بها بپردازید ؟ آیا پرداخت این بها حد و مرزی دارد ؟

مسیح فرمود : بهترین دوست کسی است که جان خود را فدا کند .

آیا شما حاضرید به خاطر خوشبختی و شادی کسی حتی جان خود را فدا کنید . منظورم این نیست که باید این کار رو بکنید . منظور از این پرسش فقط یک چیز بود ، آیا کسی را بی قید و شرط دوست دارید ؟ چند نفر ؟
عیب جامعه این است که همه می­خواهند فرد مهمی باشند ولی هیچکس نمی­خواهد انسان مفیدی باشد .
درختان میوه خود را نمی­خورند ،

ابرها باران را نمی­بلعند ،

رودها آب خود را نمی­خورند ،

چیزی که برگان دارند ، همیشه به نفع دیگران است .

اوشو ميگه : همه آنچه که جمع کردم برباد رفت و همه آنچه که بخشیدم ، مال من ماند . آنچه که بخشیدم هنوز با من است و آنچه که جمع کردم از دست رفت .

در واقع انسان جز آنچه که با دیگران تقسیم می­کند ، چیزی ندارد . عشق ، پول و مال نیست که بتوان آن را جمع کرد . عشق ، عطر و طراوتی است که باید با دیگران تقسیم کرد .

هر چه بیشتر بدست می­آوری ، هرچه کمتر می­بخشی ، کمتر داری

زیگ زیگلار : محبت ، یعنی دوست داشتن مردم ، بیش از استحقاق آنها
این دقیقاً کاریه که خدا با ما کرده ؟ کدوم از ما می­تونه با جرأت بگه که من لیاقت داشتم که خدا من رو دوست داشته باشه ؟
با امید اینکه آسمون زندگیتون به رنگ یکرنگی عشق باشه


نظرات شما عزیزان:

shakiba
ساعت8:29---25 شهريور 1391
salam . khub bud ama chera ghamgin ? eshgh shadi ham dare . mamnun .

سلام
ساعت11:03---25 فروردين 1391
وبت زنده است به عشق...
امیدوارم زنده بمانی با نوای عشق...
فدات
به ما هم سری بزن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: پیمان حدادی تاريخ: جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to 09386846991.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com